یادته؟
خدایا اون روزی که برای اولین بار برای بچه دار شدن اقدام کردیم و یادته؟
یادته چقدر امیدوار بودم و برای رسیدن عزیزم لحظه شماری میکردم؟!
خدایا اون روزهایی که با عشق برای فرزندم لباس میخریدم و یادته؟
روزهایی که ناامید شدم و عاجزانه پای سجاده گریه میکردم و اشک میریختم چی...؟
آره یادت مونده مگه میشه خدایی به بزرگی تو این چیزا رو یادش بره...!
حالا بعد از گذشت یکسال و نیم از شکست های مداوم بذار یه اعتراف کنم،که دیگه خسته شدم....
از تمام امیدهای زندگیم،از تموم شکست ها و ناامیدی ها،از تمام آرزوهایم خسته ام....!
اگر تو خدایی و همه چیز در دستان توست پس خدایی کن،نجاتم بده از این غصه
امسال را میخواهی چگونه برایم بگذرانی؟چگونه...؟
چشم سکوت میکنم و در مقابل اراده ی تو سر تعظیم فرود میاورم،اما تو بهتر از هر کس
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی